مانيماني، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

ترنم یک عشق ابدی

ولادت امام رضا (ع)

  حريمت قبله ي جانم/ بود حب تو ايمانم تو را هر لحظه مي خوانم/ رضا جانم، رضا جانم منم مست ولاي تو/ گدايم من گداي تو نهادم سر به پاي تو/ رضا جانم، رضا جانم   ولادت با سعادت ستاره هشتم ولایت و امامت آقا علی بن موسی الرضا(ع) بر همه دوستان نی نی وبلاگی مبارک باد ...
16 مهر 1390

این روزها باید زلال شوم!

این روزها باید زلال شوم! این روزها باید صبور شوم! این روزها باید آرام شوم! این روزها باید لایق شوم! لایق میهمانی! لایق مهربانی! لایق لیاقت... باید لیاقت عیدی را داشته باشم... باید بروم... این روزها باید در کوره راه عقل و احساس، بیم و امید ... به راه درست بروم... در دوراهی های فراوان زندگی باید چشم عقلم باز باشد تا به بیراهه های فریبنده احساس های دنیایی وارد نشوم.... اگر رفتم پس باید پای اراده ام آنقدر استوار باشد، عاقل باشد که جرأت برگشت را به دلم ـ به دلی که باید روشن بماند ـ بدهد ... این روزها با ذکر یک " اللهم صل علی محمدو آل محمدو عجل فرجهم " تمام ستون های دلم می لرزد... این روزها ...
16 مهر 1390

زیر آسمون خدا

زانو نمیزنم حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قامت من باشد شب قدر واست علمدار نمیشم میثم تمار نمیشم زهیر و حر و حبیب و کیان و مختار نمیشم تمام هستیم مال تو شراب و مستیم مال تو تمام مال و ثروتم همه و همه مال تو ما رو از دعاهای خیرتون در این شبها بی نصیب نگذارید التماس دعا ...
29 مرداد 1390

رمضان آمد و آهسته صدا كرد مرا

رمضان آمد و آهسته صدا كرد مرا مُستَعِّدِ سفر شهر خدا كرد مرا از گلستان كرم طُرفِه نسيمي بِوَزيد كه سرا پاي پر از عطر و صفا كرد مرا نازم آن دوست كه با لطف سليماني خويش پله از سلسله ديو دعا كرد مرا فيض روح‌ القُدُسَم كرد رها از ظلمات هم رهي تا به لب آب بقا كرد مرا من نبودم به جز از جاهل گم كرده رهي لايق مكتب فَخرُ النُّجبا كرد مرا در شگفتم ز كرامات و خطاپوشي او من خطا كردم و او مهر و وفا كرد مرا دست از دامن اين پيك مبارك نكشم كه به مهماني آن دوست ندا كرد مرا زين دعاهاست كه با اين همه بي‌برگي و ضعف در گلست...
10 مرداد 1390

دل های با صفا

  شب هنگام كه ستاره هاي آسمان دوستي، سوسو مي‌زنند، صداي پاي عابري را مي‌شنوم كه در سبدش مهرباني مي‌‌فروشد. به شهرها و ديارهاي بي‌‌شماري سفر كرده، اما مهرباني‌هايش در سبد جا مانده‌اند. او مدام داد مي‌زد: مهرباني! مهرباني! مهرباني! به سراغش مي‌روم تا مهرباني‌هايش را بخرم، اما مهرباني را به من نمي‌فروشد، بلكه مي‌‌بخشد و من در مهرباني‌اش غرق مي‌شوم و فكر مي‌كنم كه هنوز مي‌توان به دل‌هاي باصفا، چشم اميد داشت!  ...
10 مرداد 1390

ابراز عشق

  ابراز عشق يک روز آموزگار از دانش‌آموزانى که در کلاس بودند پرسيد آيا مى‌توانيد راهى غيرتکرارى براى ابراز عشق، بيان کنيد؟ برخى از دانش‌آموزان گفتند بعضی‌ها عشقشان را با بخشيدن معنا مى‌کنند . برخى «دادن گل و هديه» و «حرف‌هاى دلنشين» را راه بيان عشق عنوان کردند. شمارى ديگر هم گفتند که «با هم بودن در تحمل رنج‌ها و لذت بردن از خوشبختى» را راه بيان عشق مى‌دانند . در آن بين، پسرى برخاست و پيش از اين که شيوه دلخواه خود را براى ابراز عشق بيان کند، داستان کوتاهى تعريف کرد يک روز آموزگار از دانش‌آموزانى که در کلاس بودند ...
8 مرداد 1390

نگاه سبز

قلب ها در تاب و تب چشم ها در انتظار پس تو کی رد می شوی باز هم از این دیار *** بی تو ما پژمرده ایم بی تو شور و حال نیست تا نیایی پیش ما *** هیچ کس خوشحال نیست کاشکی می آمدی تا که گل ها وا شوند با نگاه سبز تـــو دشت ها زیبا شونـــد  با اومدن هر جمعه به انتظار اومدن آقامون امام عصرمون میمونیم تا قدم بر چشم مابگذارد و منتظران خود را به آرزوی خود برساند و این جهان پر از ظلم و ستم را باعطر روح انگیز عدالت پر کند و بساط ظلم و ستم رابرچیند. به امید آن روز......... ...
23 تير 1390

من تو را برای .......

به ياد تو و براي تو. به ياد روزي كه تو را در گنجينه قلبم گنجانم و براي ديدن هر باره تو، لحظه‌ها را به تكاپوي دويدن انداختم. به ياد روزهايي كه عشق در قلبم شكفت و نام تو بر صفحه دلم نهفت و به ياد امروز كه به هرچه مي‌نگرم، تو را مي‌بينم و تو، كه در قاب چشمم تو هستي و بس. به ياد تو و براي تو. به ياد روزي كه تو را در گنجينه قلبم گنجانم و براي ديدن هر باره تو، لحظه‌ها را به تكاپوي دويدن انداختم. به ياد روزهايي كه عشق در قلبم شكفت و نام تو بر صفحه دلم نهفت و به ياد امروز كه به هرچه مي‌نگرم، تو را مي‌بينم و تو، كه در قاب چشمم تو هستي و بس.   من تو را براي عشق مي‌خواهم، براي به هم رسيدن، براي با ه...
17 تير 1390

دل‌نوشته

-هرگاه عشق به پشت درب قلبت رسيد، آن را به توان پروردگار برسان و در زير راديكال دنيا جذر دوست داشتن را بگير، چرا كه بنده تنها وسيله‌اي بيش نيست. -بر ديوار دل، قاب عكسي از بهشت آويخته‌ام تا هميشه و هر روز به اميد آن سهم خود را از دنيا برگيرم. -بيا به زمان، قفلي از جنس صبر زنيم، شايد كه مشق عشق را رقم زنيم. -از ستاره‌ها به سوي مهتاب، پلكاني از جنس نور مي‌سازم تا راه زمين را گم نكنم. -مي‌خواهم دُر فيروزه‌اي ذهنم را از درياي موّاج هستي بستانم. -قلب تشنه من، تنها با نوشيدن نگاه خندان تو آرام مي‌گيرد. -هرگاه عشق به پشت درب قلبت رسيد، آن را به توان پروردگار برسان و در زير راديك...
15 تير 1390