مانيماني، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ترنم یک عشق ابدی

آخر کارتون‌های کودکی ما چی شد؟ (2)

چوبین خیلی وقته که مادرش رو پیدا کرده و دنبال یه وامه تا ازدواج کنه!   حنا خانوم دکتر شده، مادرش هم از آلمان برگشته کنارش! خپل رو از باغ گل‌ها انداختنش بیرون, اون‌جا یه برج ١٠٠٠ طبقه ساختن! (چند روز پیش کنار یه سطل آشغال دیدمش - خیلی لاغر شده!) خانواده‌ی دکتر ارنست همسایه مونن، هر سه تا بچه‌اش رفتن خارج، همسر دکترخیلی مریضه! سوباسو و کاکرو قهرمان جهان شدن، خب که چی؟!   کایوت، بالاخره ردرانر رو گرفت ولی از شانس بدش آنفولانزای مرغی گرفت و مرد! هیچ‌کی نفهمید گالیور عاشق فلرتیشیاست!   لوک خوش‌شانس طي يه بدشانسي، اشتباهي تو يه صحنه قتل د...
4 شهريور 1390

آخر کارتون‌های کودکی ما چی شد؟ (1)

آقای سکسکه عمل کرده، می‌ره سر کار و میاد و زندگی‌شو می‌کنه! الفی دیگه از هیچی نمی‌‌ترسه! آلیس شوهر کرده، دو تا بچه داره و یه زندگی حقیر توی یه آپارتمان ۵٠ متری ساده.   آن‌شرلی آرایش‌گر معروفی شده و توی جردن و چند تا محله‌ی بالای شهر شعبه زده و حسابی جیب مردم رو خالی می‌کنه به اسم گریم و رنگ موهای عالی ... ای‌کیوسان کراکی شده و مخش تعطیل تعطیله! بامزی یه خرس بزرگ شد و شکارش کردن!... شلمان هنوز هم خوابه!   پت پست‌چی بازنشسته شده و الان تو خونه‌ی سال‌مندان منتظر مرگشه!       بنر رو یادته؟...
3 شهريور 1390

ماجرای استخر رفتن بابای مانی

چند شب پیش میخواستم بعد افطار برم استخر ولی مشکلی که  وجود داشت این بود که مانی رو نمیتونستم با خودم ببرم چون دیر وقت بر میگشتم. به همین خاطر بهش گفتم میخوام برم اداره یک جلسه کاری دارم ( خدایا خودت منو ببخش یک دروغ مصلحتی گفتم) وای توبه میکنم. خلاصه از ما گفتن و از مانی قبول نکردن که الا و بلا منم میام اداره . گفتم بابایی نمیشه اونجا راهت نمیدن میگفت نه من میام تو اتاق شما میشینم جلست که تموم شد با هم بر میگردیم .سرتو رو درد نیارم با کلی دلیل و منطق و کلی حرف زدن آخرش مگه تونستم اونو راضی کنم که نیاد .آخر سر مجبور شدم با اینکه مانی گریه میکرد اونو نبرمش . بعد اینکه از استخربرگشتم هنوز بیدار بود. منم که رفته بودم زرنگی کنم و ساک لب...
28 مرداد 1390

استخر رفتن من و مانی

امروز هوا کمی بیش از اندازه گرم بود به خاطر همین به مانی  گفتم بابایی بریم استخر؟ اونم که از خداش بود منو دیگه ول نکرد از موقعیکه از سر کار اومدم گردنمو گرفت و گفت باباجون بریم استخر منم چون بهش قول داده بودم گفتم بریم خلاصه ساعت شش با هم رفتیم استخر . قربونش برم میخواد احتمالا قهرمان شنای دنیا بشه چون خیلی با دل وجرات با من اومد توی سه متری و منو گرفت و ول نکرد هی می گفت کمر منو بگیر و هی خودش پا میزد. خلاصه برای اون امروز روز دیگری بود                                &nbs...
11 تير 1390

شما یادتون نمیاد خاطرات کودکان دهه شصت

شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد.... شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آیینه آیینه شما یادتون نمیاد ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم     گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه...جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت 12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد.... شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش مید...
11 تير 1390

تصاویری پر از خاطرات کودکی

  اولین روز دبستان بازگرد   کودکی ها شاد و خندان باز گرد   بر سوار اسب های چوبکی باز گرد ای خاطرات کودکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود   آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدی...
11 تير 1390

ثبت نام ماني تو مهد كودك

ديروز براي اولين بار  تازه فهميدم بچه هر چي بزرگتر ميشه مشكلات آدم هم بيشتر ميشه ديروز رفتم اسم ماني رو واسه پيش دبستاني ثبت نام كردم. البته ماني هوشش خوبه و الان اعداد انگليسي رو تا 10 هم ميتونه بخونه هم بنويسه ولي خب پيش دبستاني را حتما بايد براي آمادگي دبستانش بره ولي عجب كيفي ميده با همه سختي هاش يك احساس جديدي تو زندگيت بهت دست ميده
11 تير 1390