مانيماني، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

ترنم یک عشق ابدی

مریم برای باباش داستان گفت (کودکانه)

1390/4/10 14:51
نویسنده : مامان مانی
312 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم
مریم برای باباش داستان گفت
پیام شاپرک :
صدقه دادن را برای کمک به نیاز مندان به کودکان خود بیاموزی

یک روز از روزههای خدا مریم کوچولو به مامانش می گه مامانی هر شب بابا برام قصه می گه من دلم می خواد یک شب خودم برای بابا قصه بگم اما مامانی نه قصه ای می دونم که بابا بلد نباشه و نه می تونم  کتاب داستان را بخونم مامانی چکار کنم مامانیش گفت غصه نخور دختر گلم من امروز داستان پری شیطون را برات تعریف می کنم
اون وقت وقتی بابا اومد تو امشب قبل خواب این داستانو   براش تعریف کن مامان براش تعریف کرد که:

***********

پری شیطون بود و همیشه وسایلش را گم می کرد و هر چی مامان و بابا به اون تذکر می دادند که هر چیزی را که بر می داری سر جاش بذار  و هر وسیله را بعد استفاده سر جاش بگذار پری کوچولوی شیطون گوش نمی کرد.

تا اینکه یک روز عروسک کوچولوی یادگاری مادر بزرگش رو که مادر بزرگ مهربونش از مشهد براش اورده بود را گم کرد خیلی ناراحت شد هرچی گشت انگار اب شده بود رفته بود توی زمین.

خلا صه ناراحت جلوی در خونه نشسته بود و دوستانش را در حال بازی نگاه می کرد و غصه عروسکش را می خورد که  یک فکری به سرش زد مادر بزرگش به اون گفته بود صدقه مشکلات را حل می کند پس رفت سر کوچه و یک ۲۵تومانی داخل صندوق صدقات انداخت تا خدا کمکش کنه عروشکش پیدا بشه وقتی رسید دم در خونه شون مامان جونش صداش کرد پری جون عروسکتو دختر  گذاشته بودی توی یخچال پری جون از اون به بعد قول داد که دیکه هواسشو جمع کنه و هر چیزی را سر جای خودش بذاره

*******************

داستان که تموم شد مامان مریم کوچولو گفت مریم گلم امشب این داستان را برای بابا جون تعریف کن
مریم هم پرید و مامان نازشو بوسید

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)